نتایج جستجو برای عبارت :

طاها لطفی در هفته ای که گذشت

با سلام
دیشب شب بیست و سوم ماه رمضان ، آخرین شب قدر امسال بود.
تصمیم داشتیم به مسجد برویم . طاها ساعت های 9 خوابید و بعد نیم ساعت بیدارشد . شروع به بازی کرد ساعتهای 10 بود که دعای جوشن کبیر از تلویزیون پخش می شد. طاها با شنیدن دعا به سمت میز تلویزیون رفت و همانجا با تلویزیون حرف می زد و بازی می کرد . من و خانم هم عقب تر نشسته بودیم و به دعا گوش میدادیم. طاها که مدام وسیله ای را روی میز می گذاشت و بعد می انداخت و دوباره می نشست و برمی داشت و پا میشد و میگ
دیروز این متن رو توی کانال سوته دلان خوندم و من رو به فکر فرو برد...
امروز صبح که داشتم با طاها سر مشق نوشتن بحث میکردم یهو یاد این متن افتادم...
اولش گفتم واقعا این موضوع اهمیت داره که من دارم بخاطرش طاها رو ناراحت می کنم؟
بعد گفتم اصلا چی توی این دنیا ارزش این رو داره که بخاطرش بحث کرد...
بعد کم کم به این نتیجه رسیدم که من هنوز به لطافت نرسیدم و باید هرجور شده این لطافتی که آیت الله فاطمی نیا گفتند رو توی خودم ایجاد کنم...
پس خودم رو آروم کردم ،یهو
با سلام
امروز اولین روز سومین هفته دومین ماه چهارمین فصل سال ، شنبه 97/11/13 می باشد.
طاها از دیروز شروع به نشستن بدون کمک کرده و دیشب به راحتی نشست و با اسباب بازیهایش بازی می کرد. تا قبل از این بصورت نیم خیز و به پهلو نشسته با تکیه بر یک دست می نشست اما موفق شد بصورت کامل و بدون کمک من و مامان بنشیند و مدتی بازی کند و بعد دوباره حرکت کند و در جایی دیگر بنشیند .
خیلی خوشحالیم
هنوز نتوانستم از نشستنش عکس بگیرم چون با دیدن گوشی به سمت من و مامانش میاد
طاها پلاست تولید کننده انواع قاب پلاک خودرو از جمله قاب پلاک طلق دار ،قاب پلاک استیل ،قاب پلاک پلاستیکی،قاب پلاک برجسته ،قاب پلاک تبلیغاتی و... میباشد.
قاب پلاک طلق دار طاها پلاست  با کیفیت عالی و قیمت مناسب  عرضه کننده و مرکز پخش قاب پلاک طلق دار طاها پلاست  به سرتاسر ایران.
قیمت ویژه و مناسب قاب پلاک طلق دار  برای همکاران و همچنین قیمت بسیار مناسب تک فروشی قاب پلاک طلق دار طاها پلاست  برای مصرف کنندگان گرامی.
طاها پلاست  بهترین کالاها ب
با سلام و ادب و احترام
امروز شنبه 12 مرداد است.
هفته ای که گذشت را در این مطلب خواهم نوشت.
ظهر جمعه هفته گذشته (چهارم) بابا و ریحانه و زهرا از یزد برگشتند و الهه خانم و خواهرشان همانجا ماندند.
ظهر همه خانه ما بودند. عصر جمعه برای سرکشی از خونه ای که می سازیم به همراه خانم و بچه ها رفتیم تا هم دیوارها را آب بدهیم و هم صبحانه فرای کارگران را تهیه نماییم و شب خانه کمیل ماندیم.
روز شنبه کمیل خونه بابا بود. شب نیز ما رفتیم و ماندیم و بعد شام رفتیم امامزاد
هفته ی قبل که صبح ها کارآموزی غدد بودم چند تا عصر هم شیفت داشتم تو بیمارستان
کاردانشجویی،  این هفته هم که گذشت از یکشنبه تا خود امروز صبح ها تمام بیمارستان
کاردانشجویی بودم عصر ها هم غیر 2 روز کارآموزی ccu ...
دلم میخواد دقیق و با همه ی جزییات بنویسم ولی خواب چشمامو پر کرده !
فقط میگم ابن هفته جدید قراره خونه خواهر باشم ، فردا بلیط داریم از شهر ما به مقصد شهر خواهر....
با سلام
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت            صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
امروزچهارشنبه  15 خرداد مصادف با عید سعید فطر است. خونه بابا بودیم .
علیرضا دوشنبه از یزد آمده بود. همان روزی که سرویس ون شرکت مانا که من و چند نفر از بچه ها هنگام رفتن به کارگاه لاستیک ترکاند و از جاده زد بیرون و سه مجروح و مصدوم بر جای گذاشت. و من زانوی چپ و دو دندان پیش از فک بالا دچار مصدومیت شد.و اما طاها
چند روزی است که طاها دو سه قدمی راه می رود و امروز تعداد
توی دوره ای که تکنولوژی توی خونه ها بیداد می کنه ،جواد نباید حتی یه گوشی هوشمند ساده داشته باشه که از درسهاش عقب نمونه...
از اسفند هر روز زنگ میزنه و تکلیفها رو از طاها می پرسه و می نویسه....
معلم ها هم که خبر ندارن از وجود همچین بچه ای توی کلاس ،مرتب تکلیف و نمونه سوال میدن و این بچه باید هر روز زنگ بزنه و این همه سوال رو بنویسه و استرس داشته باشه که از بقیه عقب نیفته ....و طاها چه با حوصله دل میده به دل دوستش ...
مشقها زیاد شدن دلم نمیاد این بچه اینجو
آتش به جان گلشن طاها فتاده استکوثر میان شعله آتش فتاده است
بابا میان کوچه، دلش پشت در بماندمادر میان معرکه تنها فتاده است
دست فرشته ها همه از غم به صورت استنقشی کبود بر رخ زهرا فتاده است
فضه برس به داد که مادرزدست رفتجای درنگ نیست همین جا فتاده است
بازوی او بگیر و بزن آب بر رخشاز پا به راه یاری بابا فتاده است
بانو نشسته سینه زنان آه می کشدتا ریسمان به گردن مولا فتاده است
دانلود آهنگ جدید مهدی اسدی طاها من عاشق اینم
با
ما باشید با ♫ دانلود اهنگ من عاشق اینم عشقو با تو ببینم با صدای مهدی
اسدی طاها به همراه تکست و بهترین کیفیت در رسانه موزیکفا ♫
ملودی : فرزین کاتب ، سعید سام | شعر : متین غضنفری
Download New Music BY : Mehdi Asadi Taha | Man Asheghe Inam With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa

ادامه مطلب
با سلام و ادب
امروز 28 بهمن است.
چند روز پیش وقتی از سر کار به خونه اومدم و شروع به بازی با طاها کردم برای اینکه نگه بغلم کن و راهم ببر ، طاها را به پهلو خواباندم و کمر و پاها و دستهایش را ماساژ دادم.
الان یاد گرفته وقتی یه مدت بازی میکنه و مخصوصا از روی پشتی ها و پله بالا پایین میره میاد جلوی من یا مادرش دراز می کشه تا ماساژش بدیم.
ماساژ که می دیم برمیگرده واز پهلوی دیگه می خوابه و یه نگاه خیلی خوشگل به ما می کنه و بعد صورتش رو به طرف زمین می خوابونه
سلام آقای مدیر من طاها هستم من با امسال پنج سال پیش شما هستم. من دوست دام یک مدرسه ی شاد داشته باشیم من اول بودن هر روز صبح شیر مجانی می دادند من از شما می خواهم این کار را انجام دهید. زمین چمن خیلی ناهموار است مثل گودال های کوچک و بزرگی دارد و تمام لاستیک هایش درآمده و حتما سرویس بهداشتی هارا خوب کنید همه ی شیلنگاش در آمده است.
اگر می شود اردوهای زیادی مارا ببرید و همینطور سینما و می خواهیم تیم های ورزشی بیشتری دیهد فقط فوتبال نباشد این هم از نا
برتری تیم نونهالان پیام وحدت  در هفته اول مسابقات لیگ شهرستان تایباد 




تیم فوتسال نوهالان  پیام وحدت  در هفته اول لیگ شهرستان تایباد موفق شد با نتیجه  5 بر 1 تیم اتحاد را شکست دهد .که گل های تیم پیام را در این دیدار << پمان رحیمی فر ، رسول کریمی ، سلمان با خدا ، سهیل قنبری و امیر حسین آذر بیگی >> به ثمر رساندند .
همچنین محمد طاها صید محمدی دروازبان تیم پیام وحدت که سه تک به تک را در این بازیاز حریف گرفت به عنوان بهترین بازیکن زمین انتخاب شد
سلام...
از عصر تصمیمم این بود که درمورد اتفاقات امروزم که درون مایه ی طنز داشت پست بنویسم
اما مستند محمد طاها ، همون پسر بچه ای که تو حادثه ی تروریستی رزمایش پارسال اهواز شهید شد رو دیدم و 
دلم گرفت...از بزرگیِ این مرد کوچک که حالا شهید شده دلم گرفت...
از بی مسئولیتی ها ، از پستی ها ، از حرام خوری های به ظاهر حلال خوری از بچه کشی ها دلم گرفت...
پس لازمه امشب رو به احترام محمد طاها ها سکوت کنم...
راستی
یکم مردهامون کم نیستن؟
امام زمان(عج) حق داره هنوز م
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدیپایانِ سبز قصه دنیا، نیامدیمانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدیکِز کرده اند پنجره ها در غبار خویشای آفتاب روشنِ فردا، نیامدیافسرده دل به دامن تفتیده کویرای روح آسمانی دریا، نیامدیای حسّ پاکِ گم شده روح روزگارزیباترین بهانه دنیا نیامدیای از تبار آینه ها، ای حضورسبزای آخرین ذخیره طاها نیامدیاین جمعه هم گذشت و غزل ناتمام مانداین است قسمتِ دلِ من، تا نیامدی
این روزها به شدت دلتنگم. دلتنگ بوی آدم‌ها (چطور بی اینکه یک غول آدم‌خوار به نظر برسم این جمله را بگویم؟) و دلتنگ رنگ‌هایی که از ست کردن لباس‌های بهاره به چشم می‌رسند. بسیار دلتنگ گرمای جمع دوستانه‌مان با محمد و عرفان و نگار و یاسی و جواد و طاها هستم و بسیار دلتنگ خواندن با گیتار عرفان یا پیانوی طاها و بسیار دلتنگ خنده‌های متین.
گذشته از تمام دلبستگی‌ها و دلتنگی‌ها، بیش از هر چیز دستان رنده‌ایَم سوگوار لمس نرمی دستانش است و بازوهایم سوگو
با سلام
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت            صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
امروزچهارشنبه  15 خرداد مصادف با عید سعید فطر است. خونه بابا بودیم .
علیرضا دوشنبه از یزد آمده بود. همان روزی که سرویس ون شرکت مانا که من و چند نفر از بچه ها هنگام رفتن به کارگاه لاستیک ترکاند و از جاده زد بیرون و سه مجروح و مصدوم بر جای گذاشت. و من زانوی چپ و دو دندان پیش از فک بالا دچار مصدومیت شد.و اما طاها
چند روزی است که طاها دو سه قدمی راه می رود و امروز تعداد
دانلود آهنگ جدید مهدی اسدی طاها من عاشق اینم ♫ دانلود اهنگ من عاشق اینم عشقو با تو ببینم با صدای مهدی ... با ما باشید با ♫ دانلود اهنگ من عاشق اینم عشقو با تو ببینم با صدای مهدی اسدی طاها به همراه ... دیوانه شدم؛ بس که تو دل میبری ای یار!دانلود آهنگ جدید هنرمند مهدی اسدی طاها به نام من عاشق اینم کیفیت عالی 320 Mp3 در بلاگ موزیک با متن ... دیوانه شدم بس که تو دل میبری ای یار از گوشه ی چشم تو غزل می چکد انگار. من عاشق اینم عشقو با تو ببینم زیباتر از این چیس
با سلام
امروز دهم تیر ماه یک مطلب مهمی برایم جالب شد.
در گوگل سرچ می کردم . از روی کنجکاوی این مطلب را سرچ کردم :
" من و زندگی + طاها "
و نتیجه ای که دیدم در زیر گذاشتم.


خیلی جالب و جذاب است که وبلاگ و تصاویر طاها در گوگل جزء اولین هاست.
سلام
امروز 19 تیرماه است.
طاها جونم ، مادرت می گفتند دو سه روز است که میل به غذا نداری و بیشتر از قبل اذیت می کنی و دندان گرفتن هایت زیاد شده. با دو دندان تازه ای که روییده و درحال بزرگ شدن است و فشاری که به لثه هایت وارد می شه طبیعی است که احساس درد و خارش می کنه و در کنارش برای کاهش درد دوست داری همه چیز و بیشتر مامان و بابا را دندان ببری . پسرم عاشقانه دوستت داریم و دندان بردنهایت را هم تحمل می کنیم.
عصر دیروز هم با هم رفتیم تو کوچه .کوچه نوردی می
تو دوران سربازی اموزشی که بودم لحظه شماری میکردبم که تموم شه و بریم یگانبهمون گفته بودن هشت هفته طول میکشهآخر هفته ها که میرفتیم مرخصی میگفتیم خب یه هفته اش گذشت ولی مگه تموم میشدخلاصه با همه سختی هاش تموم شد ولی نرفتیم یگان چون دوره کد خوردیمخیلی برامون زور داشتدو سه تا از بچه ها فرار کردندوره کد مثل این میموند که بهمون گفته باشن دوباره از اول بیاید آموزشیولی انقدر این دوره کد راحت گذشت که حد نداره اونم تو تیپ زرهییکی از دلایلی که دوره کد ب
سلامی با ذوق فراوان و لبریز از سپاس از خالق یکتا
امروز سه شنبه 98/2/17 و اول ماه مبارک رمضان سالروز ولادت طاهاست.
طاهایم ، پسرم ، دلبندم تولدت مبارک.
ان شاءالله که سالیان سال با موفقیت پشت سر بگذاری.
از دیروز من و همسرم در تکاپوی برگزاری یک جشن تولد برای فرزندمان هستیم و چون مصادف شده با ماه رمضان مهمانان به صرف افطار دعوت شده اند.
پختن کیک تولد و ژله و تزئینات اتاق را دیروز انجام داده ایم . برای افطار هم خورش قیمه در نظر گرفته ایم و چون باتوجه به ک
با سلام
امروز اول تیرماه است. روز شنبه.
در ماه گذشته خرداد ماه پیشرفتهای حرکتی در طاها بوجود آمد که مارا سر ذوق آورد.
مهمترین آنها ، راه رفتن فرزندمان بود.
اکنون طاها راه می رود.
تا چندی پیش به کمک دیوار بلند میشد و بعد راه می رفت و از دیروز درجا بلند می شود و راه می رود.
با توپ خیلی زیبا بازی می کند . راه می رود و به توپ ضربه می زند. گاهی هم سرعش را تند می کند .
راه رفتنش دیدنی است قدم های کوچک و پشت سر هم با تکونهای باحال در بدن . اگه کسی ندونه تازه ر
با سلامیکشنبه 19خرداد وقت آتلیه گرفته بودیم تا از طاها چند عکس زیبا و به یاد ماندنی بگیریم.
طاها هنوز با محیط آشنا نبود و از خانم عکاس هم خجالت می کشید. هرکار کردیم تا یه بار خوشگل بخنده محل نذاشت که نذاشت.
در حالات مختلف عکس گرفت . من هم با گوشی خودم عکس می گرفتم. الان عکسهایی که خودم گرفتم را پست می کنم.

هنگام عکس در وان ، طاها خیلی شیطونی می کرد. هرچی دوش وان را درست میکردیم دست میزد و می چرخوندش. فک کنم 15 عکس گرفت تا یکیش با درست دراومد.
امیدوار
با سلام و درود
امروز جمعه هفتم تیرماه 98
گاهی اوقات بزرگترها کودکان را بر اثر انجام بعضی کارهای اشتباه دعوا یا حتی کتک می زنند تا به خیال خود کودک را ادب یا تربیت کنند.
نمیدانم چرا به این نکته توجه نمی کنند که کودک که شخصا چیزی بلد نیست و همه رفتارهای خود را الگوبرداری می کند . منظرم این است که ذهن کودک شبیه یه دستگاه کپی است که هرچه بهش بدهی عینا تحویل می دهد. این تحویل دادن فقط مال همان لحظه نیست بلکه در زمانهای آینده نیز در موقعیت مشابه همان ر
هفتۀ بسیار سختی داشتم و عجیب غریب...این هفته با اغتشاشات شروع شد / من که همش بیرون بودم این چند روز تو خونه لم داده بودم کنار بخاری کتاب میخوندم اصلا هم نمیدونستم شورش شده / تا اینکه مامانم گفت تو خیابون یکی از بانک هارو کاملا آتش زدند و امروز که دیدم پرام ریخت، آخه محله ما معمولا آروم بود...خلاصه این هفته با برادران ضد شورش بسیج و نیروی انتظامی گذشت که واقعا ترسناکن '_' !!این هفته نظرم راجع به آیندم دوباره تغییر کرد و گفتم میتونم از جهات دیگه ای ه
حیف آن عمری که او بی عشق جانبخشا گذشت،
حیف آن عشقی، اگر با داد و واویلا گذشت.
غرق بادا در گنه، قلبی نورزد عشق پاک،
حیف عمر فاسقی از این جهان رسوا گذشت.
حیف عمر ابلهی، عمری پی دولت دوید،
حیف عمر عاقلی، با هرزه و رؤیا گذشت.
لال گردد آن زبانی که نمی گوید خدا،
حیف آن امت، که او بی دین و بی تقوا گذشت.
بی کفن میرد غریبی، نیست ایرادی دگر،
حیف آن مرگی اگر بی ذکر "لا الا"گذشت
مکّه و مینا نرفتی جرم نبود پیش حق،
حیف عمر غافلی، با ساغر و مینا گذشت.
جور دنیا هم گ
متن آهنگ تجلی طهبه طاها به یاسین به معراج احمد ♫♪به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی ♫♪به وحی الهی به قرآن جاری ♫♪به تورات موسی و انجیل عیسیبسی پادشاهی کنم در گداییچو باشم گدای گدایان زهرا  ♫♪چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما ♫♪همه شیعه گردیم و بی تاب مولا ♫♪غلامی این خانواده دلیل
و مراد خدا بوده از خلقت ما ♫♪مسیرت مشخص امیرت مشخص ♫♪
مکن دل ای دل بزن دل به دریا ♫♪

دانلود آهنگ با کیفیت خوب 
برگرفته از سایت:
https://upmusics.com
خداوند مقدّر فرموده ا
متن آهنگ تجلی طهبه طاها به یاسین به معراج احمد ♫♪به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی ♫♪به وحی الهی به قرآن جاری ♫♪به تورات موسی و انجیل عیسیبسی پادشاهی کنم در گداییچو باشم گدای گدایان زهرا  ♫♪چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما ♫♪همه شیعه گردیم و بی تاب مولا ♫♪غلامی این خانواده دلیل
و مراد خدا بوده از خلقت ما ♫♪مسیرت مشخص امیرت مشخص ♫♪
مکن دل ای دل بزن دل به دریا ♫♪

دانلود آهنگ با کیفیت خوب 
برگرفته از سایت:
https://upmusics.com
خداوند مقدّر فرموده ا
بسم الله الرحمن ... 
بعد تموم شدن ترم قبل، (ترم شش دانشگاه) یعنی حدود 2بهمن اینا، رفتیم یه دوره تشکیلاتی بسیج تو قم.
اونجا حس و حال معنوی خوبی گرفتم.
جاتون خالی بعدش هم قسمت شد یه سر رفتم مشهد پیش امام رضا (ع).
گذشت و گذشت تا ترم جدید شروع شد.
شروع شد و کمی ازش گذشت و کرونا اومد و دانشگاه ها تعطیل شد.
یه هفته ای هست اومدم خونه.
دوست ندارم بهش فکر کنم که چقد تو این یه هفته فرصت از دست دادم. چقد گناه کردم. چقد پام لغزیده. چقد ... .
 
آقا ممد!
خاطرات اربعینت م
با سلام و درود به همه فرزندان ایران زمین.
از امروز و با آغاز پانزدهمین ماه زندگی پسر عزیزم طاها ، تصمیم براین گذاشته ام که آنچه می نویسم خطاب به فرزندم باشد.
فرزندی که 14 ماهه شده و چند سالی باید منتظر بمانیم تا خواندن را بیاموزد و آنچه را که می نویسم بخواند.
پس بریم که رفتیم...
طاها جونم 17 تیرماه 98 هم گذشت و وارد پانزدهمین ماه تولدت شدی. نمیدانم چه زمانی این مطالب را خواهی خواند. نمیدانم خوشحال خواهی شد یا غمگین. نمی دانم سر شوق خواهی آمد یا عبوس
با سلام
دوشنبه دهم تیرماه 98
چند وقتی است که طاهاجون گاز می گیرد و این اواخر بیشتر شده. دیروز همسرم خبر دندان جدید را داد. در واقع پنجمین دندان طاها. البته دندانها جفت جفت ظاهر می شوند بنابراین بهتر است بگویم سومین جفت از دندانهایش. خدا را شکر.
طاها دو عروسک پت و مت دارد که خیلی دورستشان دارد . از بین همه عوسکهایی که دارد فقط این دوتا را انتخاب کرده و بازی می کند.
آنها را روی صندلی خودش می نشاند . سوار بر تاب می کند . هنگام دوچرخه بازی حتما باید آنه
سلام به همه
امروز جمعه چهارم مردادماه است.
چند عکس از پسر گلم داشتم که بزارم. عنوان را نمیدانستم چه انتخاب کنم.
پسرم طاها جان ، هر روز که می گذرد و تو بزرگ و بزرگتر می شوی من و مادرت خوشحال و شادتر می شویم و از خود می پرسیم کی حرف زدن را آغاز خواهی کرد . کی جیش داشتنت را خواهی گفت که دیگر نیاز به پوشک کردنت نباشد. هرچند که گهگاه که بدون پوشکی بارها با اشارات و علائم جیش داشتنت را به ما می فهمانی و هربار که تو را بیرون میبریم خبری نیست که نیست. انگار
سلامی با ذوق فراوان و لبریز از سپاس از خالق یکتا
امروز سه شنبه 98/2/17 و اول ماه مبارک رمضان سالروز ولادت طاهاست.
طاهایم ، پسرم ، دلبندم تولدت مبارک.
ان شاءالله که سالیان سال با موفقیت پشت سر بگذاری.
از دیروز من و همسرم در تکاپوی برگزاری یک جشن تولد برای فرزندمان هستیم و چون مصادف شده با ماه رمضان مهمانان به صرف افطار دعوت شده اند.
پختن کیک تولد و ژله و تزئینات اتاق را دیروز انجام داده ایم . برای افطار هم خورش قیمه در نظر گرفته ایم و چون باتوجه به ک
با سلام و عرض ادب
امروز سی ام مردادماه است. و مدتی است که مطلبی نگذاشته ام.
صبح 13 مردادماه با خانواده به سمت یزد حرکت کردیم. اولین مسافرت طاها به حساب می آمد. برای دیدن داداش علیرضا و انجام چند کار عازم شدیم.
 
صبحانه را در مسجد شکر خوردیم.
 
پس از صرف صبحانه به راه افتادیم و حدود 10 صبح یزد بودیم.
برای اولین بار بود که شخصا در یزد رانندگی می کردم.
عصر همان روز به دکتر رفتم برای درد و نفخ معده چند ماهه ای که داشتم و دکتر گفت چیزی نیست و از استرس است و
سلام
امروز 11 اردیبهشت است و 6 روز دیگر سالروز ولادت طاهاست .
5 روز دیگه ماه مبارک رمضان آغاز می شه. یعنی تولد طاها دوم ماه رمضان است.
تصمیم گرفتیم ان شاءالله جشن تولد طاها و دعوتی افطاری ماه رمضانمان را همزمان برگزار نماییم. خانمم دوست داره کیک تولد را در خانه درست کند.
برای تزیین اتاق هم هنوز تصمیم قطعی نگرفتیم ولی بدون تزیین که نمی شه.
کادوهای تولد از طرف مامان و بابا هم خریداری کردیم اما الان نمیگم.
شنبه و یکشنبه که 14 و 15 ام است جلسه ای با مدیر
من طاها درخشان  در سال ۱۳۸۷ به دنیا آمدم 
در سال ۱۳۹۴ علاقه مند به موسیقی شدم وبه آموزشگاه آزاد موسیقی مهر آهنگ رفتم و ساز تنبک را انتخاب کردم 
پیش استاد عباس قاسمی دروس تنبک را یاد گرفتم 
یک سال بعد یعنی سال ۱۳۹۵ علاقه مند به پیانو شدم و پیش استاد فرشاد برنجی تدریس دیدم .
در سال های ۹۶.۹۵ و ۹۷ به کنسرت دعوت شدم که در دو سال اول کنسرت تنبک و سال ۹۷ اولین کنسرت پیانو یه خود را در سالن ۹ دی اجرا کردم
در سال ۹۵ با ساز درامز آشنا شدم که بسیار بسیار ع
من طاها درخشان  در سال ۱۳۸۷ به دنیا آمدم 
در سال ۱۳۹۴ علاقه مند به موسیقی شدم وبه آموزشگاه آزاد موسیقی مهر آهنگ رفتم و ساز تنبک را انتخاب کردم 
پیش استاد عباس قاسمی دروس تنبک را یاد گرفتم 
یک سال بعد یعنی سال ۱۳۹۵ علاقه مند به پیانو شدم و پیش استاد فرشاد برنجی تدریس دیدم .
در سال های ۹۶.۹۵ و ۹۷ به کنسرت دعوت شدم که در دو سال اول کنسرت تنبک و سال ۹۷ اولین کنسرت پیانو یه خود را در سالن ۹ دی اجرا کردم
در سال ۹۵ با ساز درامز آشنا شدم که بسیار بسیار ع
این روز ها که داره مثل برق و باد میگذره اسمش جوونیه..چند روز دیگه 25ساله میشم
یعنی یه سن خنثی یه چیزی بین بیست و سی
یعنی 13سال  تا رسیدن به سنی ک دوست دارم تو اون سن بمیرم
هفته ای که گذشت یعنی هفته هایی که گذشت تو بد ترین و وحشتناک ترین نقطه زندگی قرار گرفته بودم درست خورده بودم به بن بست و فکر میکردم از این بن بست بیرون نمیام چقدر حرف مفت شنیدم این مدت که سر قضیه ای که اون قدر برام مهم بود میگفتند برات مهم نباشه اگه ما بودیم مهم نبود و..
ولی من همه ت
به نام خدا
سلام!
امروز ساعت 9 صبح رادیو ایران.
گزارشگر از افرادی در خیابان سوال میپرسه که شما بچه دارین؟ (بله) چی صداش میزنین؟
مردم: فاطمه خانم. 
آقا محمد
سید امیر طاها جان (سید امیر طاها جون آخه؟)
هلما جون
عزیز بابا
عزیزم
دُردانه ی بابا
مجتبی (این بچه مَرد میشه)
عسل مامان
زیبا جووون(یه جوری گفت جوووونا!)
یاد بچگیای خودم افتادم
مامان: مهتی... ذلیل شده.... جِزِّ جیگر گرفته..... آسیبِ زندگی!!! .... پدَّسگ..... تون به تون شده....خرِ زخمو (همیشه زانو و آرنجم زخمی
بعد از دو هفته بالاخره اینترنت وصل شد ... 
چقدر این دو هفته بهمون سخت گذشت 
ب خصوص فری لنسرها ...
وضعیت بدی رو تجربه کردیم 
امیدوارم که از این روزها تجربه گرفته باشیم 
تا بتونیم مقاوم تر باشیم 
 
امیدوارم زندگی واستون به بهترین شکل پیش بره ♥ 
 
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
چرا به خودم نمیام؟ تا کی قراره اینطوری ادامه پیدا کنه؟ زمستون گذشت، بهار گذشت، تابستون گذشت، و پاییز... پاییز هم دارم میگذره. دلیلش چیه؟ مشکل از کجاست؟دقیقا باید چکار کنم که نمیکنم؟ چرا دارم باز به شیوه گذشته عمل میکنم؟ بلاخره کی میخوام این من درونی که که من نیستم رو نابود کنم؟
اینجوری نمیشه. هرهفته داره بدتر از هفته قبل میگذره و اصلا متوجه نمیشم دلیلش چیه.
بارها و بارها با خودم حرف زدم، از خودم قول گرفتم و چرا؟تک تک لحظات رو دارم میکشم و از د
گزارش فروش سینمای ایران در هفته‌ای که گذشت/آغاز خوب «خانه پدری»؛ غنی‌زاده مچ مهدویان را دوباره خواباند
اکران سینمای ایران در آخرین روزهای مهر و اولین روزهای آبان در حالی پیگیری شد که «مسخره باز» برای دومین هفته صدرنشین گیشه ماند و فیلم سینمایی «خانه پدری» هم از توقیف درآمد و اکران شد.به جز «خانه پدری»، «هزارتو» با نام قدیمی «لابیرنت» به کارگردانی امیرحسین ترابی دیگر مهمان تازه اکران است که از روز چهارشنبه اول آبان روانه پرده شده است، فی
با سلام و درود
امروز جمعه هفتم تیرماه 98
گاهی اوقات بزرگترها کودکان را بر اثر انجام بعضی کارهای اشتباه دعوا یا حتی کتک می زنند تا به خیال خود کودک را ادب یا تربیت کنند.
نمیدانم چرا به این نکته توجه نمی کنند که کودک که شخصا چیزی بلد نیست و همه رفتارهای خود را الگوبرداری می کند . منظرم این است که ذهن کودک شبیه یه دستگاه کپی است که هرچه بهش بدهی عینا تحویل می دهد. این تحویل دادن فقط مال همان لحظه نیست بلکه در زمانهای آینده نیز در موقعیت مشابه همان ر
 
شاید قرار است حر تو باشم...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
این هفته نیز جمعه ما بی شما گذشت / آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت
 
این هفته هفت روزِ به ظاهر گذشتنی / بر من ولی عزیز دلم قرن‌ها گذشت
 
در خارزارِ حوصله هایت دویده ام / حالا ببین چه بر سَرِ این دست و پا گذشت
 
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد / جانم به لب رسید ولی، جمعه تا گذشت
 
گفتند جمعه بوی تو می آورد نسیم / اما نسیم آمد و سَر در هوا گذشت
 
خورشید هم هوای مرا تازه تر ن
بنام یاور برحق
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی ابن ابیطالب(ع)
امروز 21 ماه رمضان ، شهادت حضرت علی (ع) است.
با توجه به بازدیدهای چند روز قبل مدیرعامل کارفرمای پروژه و عدم رضایت وی از پیشرفت پروژه امروز را کاری اعلام کردند. و هم اکنون که ساعت 12 ظهر می باشد مشغول به تایپ مطلب می باشم.
چند رفتار از طاها که در مطالب قبل به آنها اشاره نکرده ام را اینک جداگانه ثبت می کنم.
یکی از رفتارهای طاها که در زمانهای خاص بروز می کند ، شنیدن صدای اذان ، قرآن و نما
سلام دوستان.
صبح آخر هفته تون بخیر.
اومدم بگم من حالم خوبه نگران نباشین.مهمونی یکشنبه و اومدن غزاله هم به خوبی برگزار شد.
امروز میخواستم بنویسم اما از دیشب یکساعت و نیم خوابیدم فقط.
سرم درد میکنه و چشمام باز نمیمونه اصلا...ببخشید.
فقط اومدم خبر بدم که نگران نمونین.انشاالله شنبه یه پست طولانی از انچه که گذشت این هفته مینویسم.
می گذرد جمعه ها بی تو. در تقویم دلم، جمعه ها تعطیل نیست؛ بیا تا درِ تقویم انتظار را گل بگیری و رویش حک کنی: «تعطیل!». درِ این ویرانه، آقا! هنوز بر پاشنه می چرخد... .
می گذرد جمعه ها بی تو، این یکی هم پر زد و رفت؛ وقتی صاحب خانه ای نباشد، چرا لب پنجره، در انتظار دانه بنشیند کبوتر؟! آری! این جمعه هم پر زد و رفت... .
​​​می گذرد جمعه ها بی تو. کوچه پس کوچه های دلم، مثل لب های عمویت عباس (ع) ترک برداشته اند؛ نمیباری؟ بر این کویر سرد دلم نمیتابی؟ نمی خواهی گر
سلامی به خوشی های کودکانه
امروز 24 تیرماه 98 روز دوشنبه است. دیروز ولادت حضرت رضا (ع) بود.
دیشب خونه کمیل دعوت بودیم . به همراه بابا .
طاها جون خیلی پسر خوب و آرامی بودی بابایی. دوست داشتی با وسایل دکوری و پارچ شیشه ای بازی کنی . با اینکه روی عسلی مبلمان گذاشته بود ولی چون اجازه ندادم دست نزدی . یاد گرفتی وقتی چیزی نباید دست بزنی ، دست کوچکت را مشت می کنی و با انگشت اشاره ی باز شده دستت را تکان میدی و خودت را قانع می کنی که دست نزنی. البته این رفتار در
باید بنویسم، باید بنویسم؟ که یک هفته در غم، شادی، بیماری، خستگی، امید، افتخار، هراس، پشیمانی، اندوه، ابهام و "حالا چی میشه" گذشت... باید بنویسم که یادم بماند در همان هفته‌ای که از جمعه‌ی رفتن سردار شروع شد، یلدا با آن همه نور و شادی به خانواده ما اضافه شد. در همان هفته‌ای که سرفه‌ شب و روز امانم بریده بود، رفتم کلاس زبان Dutch ثبت نام کردم چون به یک اطمینانی دل خوش کردم که جگرگوشه سه روز در هفته، هر روز سه ساعت دور از من می‌ماند، در همان هفته‌ا
با سلام و درود
امروز جمعه هفتم تیرماه 98
گاهی اوقات بزرگترها کودکان را بر اثر انجام بعضی کارهای اشتباه دعوا یا حتی کتک می زنند تا به خیال خود کودک را ادب یا تربیت کنند.
نمیدانم چرا به این نکته توجه نمی کنند که کودک که شخصا چیزی بلد نیست و همه رفتارهای خود را الگوبرداری می کند . منظورم این است که ذهن کودک شبیه یه دستگاه کپی است که هرچه بهش بدهی عینا تحویل می دهد. این تحویل دادن فقط مال همان لحظه نیست بلکه در زمانهای آینده نیز در موقعیت مشابه همان
بنام یاور برحق
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی ابن ابیطالب(ع)
امروز 21 ماه رمضان ، شهادت حضرت علی (ع) است.
با توجه به بازدیدهای چند روز قبل مدیرعامل کارفرمای پروژه و عدم رضایت وی از پیشرفت پروژه امروز را کاری اعلام کردند. و هم اکنون که ساعت 12 ظهر می باشد مشغول به تایپ مطلب می باشم.
چند رفتار از طاها که در مطالب قبل به آنها اشاره نکرده ام را اینک جداگانه ثبت می کنم.
یکی از رفتارهای طاها که در زمانهای خاص بروز می کند ، شنیدن صدای اذان ، قرآن و نما
سلامی با ذوق فراوان و لبریز از سپاس از خالق یکتا
امروز سه شنبه 98/2/17 و اول ماه مبارک رمضان سالروز ولادت طاهاست.
طاهایم ، پسرم ، دلبندم تولدت مبارک.
ان شاءالله که سالیان سال با موفقیت پشت سر بگذاری.
از دیروز من و همسرم در تکاپوی برگزاری یک جشن تولد برای فرزندمان هستیم و چون مصادف شده با ماه رمضان مهمانان به صرف افطار دعوت شده اند.
پختن کیک تولد و ژله و تزئینات اتاق را دیروز انجام داده ایم . برای افطار هم خورش قیمه در نظر گرفته ایم و چون باتوجه به ک
دانلود کتاب صوتی کار از کار گذشت اثر ژان پل سارتر
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
دانلود کتاب کار از کار گذشت | ژان پل سارتر | طاقچهtaaghche.com › داستان و رمان › رمانژان ‌پل سارتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵)، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. «کار از کار گذشت» درباره زن و مردی است که همدیگر را نمی‌شناسند، جدا از هم و به دلایلی متفاوت می‌میرند و در ... رتبه: ۴٫۸ - ‏۲۰ رأیوارد نشده: اثر ‏| باید شامل این عبارت باشد: اثر
دانلود رایگان کتاب کار از کار گذشت از ژان پل سارتر | جنگلبانjangal
هفته‌ایی که گذشت برام پر بود از اتفاق های جدید! و باید بگم دوست های جدید هم یهویی پیدا کردم! 
تجربه دوست داشتن و صحبت کردن راجب هرچیزی برام خیلی شیرین بود. آخرین باری که با دوست صمیمیم ساعت ها حرف زدیمو یادم نمیاد، ۵ سال پیش بود، توی یک روز تابستونی اواسط خرداد احتمالا... 
واقعا ۵ سال گذشت؟! 
توی این ۵ سال من تنها بودم، تنهای تنها. دلم میخواد این موضوع دوست پیدا کردنمو با خانم P هم در میان بگذارم، اما میدونم خانم P از اون آدم هاییه که از چت کردن ب
کیسه پلاستیکی معلم به بچه های کلاس گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می آید، از هر میوه ای که دوست دارند بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند.در کیسه بعضی ها دو، بعضی ها سه، و بعضی ها پنج، میوه بود.معلم به بچه ها گفت:تا دو هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی می
اگه بخوام از حال و هوای امروزم بگم باید بگم که اتفاقا غروب دلگیر جمعه ها رو از تموم روزهای هفته بیشتر دوسش دارم...
چرا که منو به تفکر وادار میکنه ؛ تفکر به خودم ، به دنیای اطرافم و به عمر در گذرم که در هفته ای که گذشت چیکار کردم؟! 
چه کار خوبی انجام دادم که یک قدم منو به انسانیتم به چیزی که برای اون آفریده شدم منو نزدیک کرده باشه؟!
ثانیه ها در گذرند مراقب‌ قلبمون باشیم که در پس تپیدن های مُمتَدش چه چیز هایی رو بدست میاریم****
آتش به جان گلشن طاها فتاده استکوثر میان شعله آتش فتاده است
بابا میان کوچه، دلش پشت در بماندمادر میان معرکه تنها فتاده است
دست فرشته ها همه از غم به صورت است
نقشی کبود بر رخ زهرا فتاده است
فضه برس به داد که مادرزدست رفتجای درنگ نیست همین جا فتاده است
بازوی او بگیر و بزن آب بر رخشاز پا به راه یاری بابا فتاده است
بانو نشسته سینه زنان آه می کشدتا ریسمان به گردن مولا فتاده است

آتش به جان گلشن طاها فتاده استکوثر میان شعله آتش فتاده است
بابا میان کوچ
ما در استارتاپ نوکو تمام سعی خودمون رو میکنیم تا میتونیم برای خانواده ها چه مادر و چه پدر مطالب مفیدی را بسازیم در این بخش از مجله نوکو به توضیح کامل هفته های بارداری یا همان بارداری هفته به هفته پرداخنه ایم
بارداری هفته به هفته
شما میتونین به طور کامل از هفته چهارم بارداری که به طور مثال شروع بارداری هست تا هفته چهل و یکم بارداری که تقریبا زمان زایمان است بخونید.
سلام و درود اینجانب بر شما باد :)
الان دو هفته ای میشه ک اومدم خونه و هفته بعد این موقع برگشتم به اون خراب شده :))
و اما ماجراهای بهاری 
مرخصی که تموم شد با تریلی پسرعموجان رفتیم تهرون و ازونجا با اتوبوس رفتم همون خراب شده -_-
دژبانه خسته بود نگشت.هر چند منم چیز خاصی همرام نبود.خب خب خب یک ماه اول با نگهبانی دادن و این ها گذشت و با ساخت برجکای جدید بدست خودمون اونو دودستی تحویل یه گردان دیگه دادیم در حالی که 99 درصد بچه ها ازینکار ناراضی بودن.
چنتا ا
هفته اول بعد از تعطیلات
خوب اول غروب جمعه 16 فروردین رو تسلیت
عرض می کنم...
خوب به صورت طبیعی همه با چک لگد بلند
شدین ولی من نه...من با یه مشت فقط
خوابیدم و حالا بیدارشدنم با خدا بود و
مادرم به هر تریتیبی بود بلند شدم و رفتم.
خوب این هفته به جز ریاضی مشق نداده بودن
و کل عید راحت بودیم و حال کردیم.
و،و،و،و،خبر خوب تو ریاضی کل این هفته
بود این بود که تکلیف عید رو مبصر رو نگرفت
و بهش یه صفر گنده و شیک با کلاس گزاشت
ما هم کیف کردیم.
کل این هفته زود گذشت...خ
همین چند روز پیش بود که از شرایط گله داشتم و قرارم با آدمی به هم خورده بود یا درواقع او زده بود زیر همه چیز. خیلی بی‌انگیزه و اتفاقی رزومه‌‌ام را برای کسی فرستادم و همان روز قرار مصاحبه گذاشتند و همان روز تماس گرفتند که فردا بیا سر کار و یک هفته آزمایشی کار کن. همینقدر ناگهانی و سریع. راستش شرایط بدی نیست و خیلی بهتر از قرار به هم خورده قبلی است اما نمی‌دانم چرا نمی‌توانستم و یا درواقع هنوز هم نمی‌توانم به چیزی خوش‌بین باشم.
امروز روز اول ک
سلامی با ذوق فراوان و لبریز از سپاس از خالق یکتا
امروز سه شنبه 98/2/17 و اول ماه مبارک رمضان سالروز ولادت طاهاست.
طاهایم ، پسرم ، دلبندم تولدت مبارک.
ان شاءالله که سالیان سال با موفقیت پشت سر بگذاری.
از دیروز من و همسرم در تکاپوی برگزاری یک جشن تولد برای فرزندمان هستیم و چون مصادف شده با ماه رمضان مهمانان به صرف افطار دعوت شده اند.
پختن کیک تولد و ژله و تزئینات اتاق را دیروز انجام داده ایم . برای افطار هم خورش قیمه در نظر گرفته ایم و چون باتوجه به ک
با عرض سلام و ادب
امروز که این مطلب را می گذرم شاید آخرین مطلب سال جاری باشد.
آخرین ماه ، اولین سال حیات طاهاجان.
در اسفند ماه رویدادهای تازه و پیشرفت در امور قبلی برای طاها بود.
دو دندان از فک بالا سرزد . ایستادن را به راحتی انجام می دهد البته با کمک پشتی و میز و دیوار. کنار پشتی ها دو سه قدم راه می رود. در ابتدا برای نشستن کمک می خواست . اما حالا حرکاتش کاملشده و بدون کمک ما از حالت ایستاده کنار دیوار ، می نشیند.
بازی هایش متفاوت شده و بجای دنبال
سلام
جمعه هفته پیش رفت پاریس! برای یک سفر کاری که می بایست چند روزی در چند شهر مختلف اروپایی برود..
دروغ چرا خیلی دلم برایش تنگ شده.. رئز قبل از سفرش همو دیدیم و کلی خوش گذشت .. قبلا گفته بود که فقط کیک شکلاتی بی بی رو دوست داره و اینکه روزنامه روزی که متولد شده بود را قاب کردم به همراه کیک رفتم پیشش! چون برایش تولد نگرفته بودم خیلی خوشحال شد و خوشش امد و بالطبع من هم کلی ذوق کردم از روزی که رفته کم و بیش در تلگرام با هم صحبت میکنیم و اینکه واقعا رفت
امروز نهم آذر ماه 
و من بی حال و درگیر با خودم 
دیروزم با فیلم دیدن گذشت بدون لذت بدون هیجان 
جمعه این هفته امتحان دارم 
یک هفته کامل برای درس خوندن از دست دادم 
چند روز وقت دارم برای خوندن نه البته نمره اوردن زمان کمی است 
# احساس افسردگی دارم از چند ماه پیش تا الان 
قصد رفتن پیش یک روانپزشک را کرده ام 
#از این حالت زارم بیرون بیایم 
#خودم را فراموش کرده ام 
#برای چه کسی همه ی زندگیت را به آشوب زدی؟
کجاست؟ حواسش هست؟
 
با سلام خدمت همه

امروز دومین پنجشنبه دومین ماه آخرین فصل سال است.(97/11/11)

به عبارتی تولد ریحانه می باشد. و فردا 12 بهمن سالروز ورود امام خمینی(ره) به ایران.

تولد خواهرم را به همه تبریک می گویم. الان ریحانه یزد است . دیشب بابا به اتفاق خانواده رفتند یزد تا ماشین خود را که داداش علیرضا تحویل گرفته بود را بیاورند. یک ال نود اتومات.

و اما طاها...

پسر زرنگ بابا چند روزی است که در تلاش است تا با کمک در پشتی و دیوار و هر جسمی که بتواند دستهای خود را بر روی آ
این یک هفته برای من هفت سال گذشت، هر شب کابوس می‌دیدم، به حول و با عرق سرد از خواب می‌پریدم مدتی غلت می‌زدم و به زور چشمام رو می‌بستم تا دوباره خوابم ببره اما باز کابوس. سختی‌ش این بود که هیچ‌کس نباید از حالم خبردار می‌شد. بنابراین باید ظاهرم و کارام کاملا عادی می بود. چقدر سخته درونت آشوب باشه اما بخندی و هرکس پرسید خوبی؟ بگی خوبم.
حالا بعد از یک هفته دلشوره‌ام بیشتر شد. امیدوارم خیر باشه. 
98/3/18 بود که تصمیم گرفتم از کارها و اعمالم مراقبه کنم.
به مدت یک هفته انجامش دادم.
هفته دومش ولی ... 
ولی بله. کم کاری و غفلت کردم ... .
اما خداروشکر که الان می تونم ادامه بدم.
الحمدلله... .
از همین چهارشنبه تا جمعه ، هفته دوم مراقبه ام باشه خوبه.
ان شاء... .
در خطبه های نماز جمعه تهران: این دو هفته ای که بر ما گذشت دو هفته پرماجرا و استثنایی بود. یوم الله یعنی چه؟ یعنی آن روزی که دست قدرت خدا را انسان در حوادث مشاهده میکند آن روزی که دهها میلیون در ایران و صدها هزار در عراق و بعضی کشورهای دیگر به پاس خون فرمانده سپاه قدس به خیابانها آمدند و بزرگترین بدرقه جهان را شکل دادند این یکی از ایام الله است. آن روزی هم که موشکهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایگاه آمریکایی را در هم کوبید آن روز هم یکی از ایام
یادم میاد اول دبستان که بودم، روزی معلم مون به بچه های کلاس گفت که می خواد به ما یه بازی یاد بده. او از ما خواست که فردا هر کدوم یک کیسه پلاستیکی برداشته و درون اون به تعداد آدمایی که از اونها بدمون میاد، سیب زمینی ریخته و با خودمون به دبستان ببریم.فردای اون روز، کلاس ما تماشایی بود. بچه ها با کیسه های پلاستیکی اومده بودند. در کیسه بعضی ها 2 تا، بعضی ها 3 تا، و بعضی ها حتی تا 5 و 6 عدد سیب زمینی هم بود!
معلم به بچه ها گفت:بازی ما شروع شد، از امروز تا ی
از 8جلس یکی از استادای پروتزمون 1جلسه تشکیل شد
اخرشم 3تا جزوه داشت گف همینارو بخونید 
نگران نمرمم نباشید(حالا همه از سختی امتحانش میگفتن)
یکی پریروز رفته بود پیش مدیر گروه اعتراض
امتحان رو لغو کرد و گفته تا جلسات تشکیل نشن امتحان نمیذارم بگیرن
بماند که حالا اون استادمون که کلاساشو تشکیل نمیداد یکسری جریانات داشت که نمیخوام اینجا بگم
این یک هفته ایی گذشت همش به گریه بود ، همین حالام حال درستی ندارم
امتحان بعدیم فارماست 
کلی درس قرار بود توی
► ترتیب مسابقات لیگ در هفته های مختلف در جدول زیر آورده شده است: 

هفته 1
1 - 2
3 - 4
5 - 6
7 - 8

هفته 2
4 - 1
2 - 7
6 - 3
8 - 5

هفته 3
1 - 8
3 - 5
4 - 2
7 - 6

هفته 4
6 - 1
2 - 3
5 - 7
8 - 4

هفته 5
1 - 7
4 - 5
3 - 8
2 - 6

هفته 6
5 - 1
7 - 3
6 - 4
8 - 2

هفته 7
1 - 3
2 - 5
4 - 7
6 - 8

هفته 8
3 - 1
5 - 2
7 - 4
8 - 6

هفته 9
1 - 5
3 - 7
4 - 6
2 - 8

هفته 10
7 - 1
5 - 4
8 - 3
6 - 2

هفته 11
1 - 6
3 - 2
7 - 5
4 - 8

هفته 12
8 - 1
5 - 3
2 - 4
6 - 7

هفته 13
1 - 4
7 - 2
3 - 6
5 - 8

هفته 14
2 -1
4 - 3
6 - 5
8 - 7

► هرگاه تیمی بدون صاحب شود، در اولین فرصت پس از یکی از زمان های زیر، بات (bot)خواهد شد:- قبل از با
رسولخدا ص فرمود بر شما باد بگذشت زیرا گذشت جز عزت بنده را نیفزابد و از دبگر بگذریدتا خداشما را عزیز کند امام باقر ع فرموده پشبمانی از گذشت بهتر واسانتراست تا پشیمانی از کیفر  شرح یعنی اگر شخصی را که بتو ستمی کرده بود بخسیدی و از اودر گذشتی سپس دانستی که ان گذشت مورد نداشته زیرا ان ستمگر متنبه نگشت و از گذشت خود پشیمان شدی این پشیمانی بهتر و اسانتر است از موردیکه ستمگر را مجازات کنی وسپس بفهمی اگر ازاو میگذشتی و اورامیبخشیدی. بهتر بود
این هفته رو میتونم بگم پرکار‌ترین هفته زندگیم بود، از تدکس بگیر تا امتحان مبانی و ارائه طراحی وب و یادگرفتن ری‌اکت؛ ولی خب به قول یکی همه چیو امتحان کن تا بفهمی راهی که میخوای چیه و من با اینکه اینهمه به فنا رفتم و قیافه‌م شبیه جنازه‌ها و کارتن‌خواب‌ها شده بود، دوس داشتم کاری که میکردم رو، حتی وقتی که میلاد این عکسو ازم گرفت و من اعصابم واقعا خورد بود تو اون لحظه، باز لذت‌بخش بود برام کاری که میکردم.از طرفی دیدم که مهارت کار گروهیم چقد کم
به عنوان یکی از آخرین کارهایی که در آخرین روزهای ایران بودن کردم، امروز رفتم شورای کتاب کودک کارگاه قصه گویی غزال نصیری :)
با وجود این همه زمانی که از آشنا بودن باهاش می‌گذره و گذشت پنج ترم از دوره "من فرزند خودم هستم" آنلاین، هنوز هم حرف‌هایش برام تازگی داره مثل روز اول، مثل اولین باری که واژگان دایره امن، بستر و کودک شهروند به گوشم خورد :) و چقدر از بودن کنار خانواده و دوستانم لذت بردم و چقدر این دو هفته زود گذشت...
به زودی به تابستان اروپایی
 
ای غایب از نظر
به خدا دوست دارَمَت...
 
************
امید غریبانِ تنها کجایی؟
چراغ سرِ قبر زهرا کجایی؟
تجلی طاها، گل اشک مولا،
دل آشفته داغ آن کوچه غم،
گرفتار گودال خونین،
دل افکار غم های زینب،
سیه پوش قاسم،
عزادار اکبر گل باغ لیلا،
پریشان دست علم گیر سقا،
نفس های سجاد،
نواهای باقر،
دعاهای صادق،
کس بی کسی های شب های کاظم،
حبیب رضا و انیس غریب جوادالائمه،
تمنای عزیز دل عسکری،
پس نگارا بفرما کجایی ...
کجایی؟
 
دانلود فایل صوتی " به طاها به یاسین 1 - با
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.فردا بچه ها با کیسه
فروردین همه‌ش م.ح.ز حضور داشت
آلبرت برگشت و حرف میزدیم و کمک و راهنمایی
فروردین بیشتر به خواب گذاشت
فروردین به فیلم دیدن گذشت
فروردین به حدودی کتاب خوندن گذشت.
فروردین شروع شد به شروع فوتوشاپ
فروردین شروع شد به دیجیتال مارکتینگ
فروردین گذشت به شروع سخر خیزی و چه شیرین بود...
فروردین گذشت به درس های آنلاین،
فایل های زیاد مجازی
فروردین بیشتر صحبت با محمدرضا و آلبرت بود و بد هم نبود
فروردین شروع شد به تولد موضوع پروژه طراحی ایجاد.
فروردینِ استر
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راه‌آهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر می‌زنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راه‌آهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم می‌گذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر می‌کردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانه‌سلانه کارهام ر
سه شنبه دو هفته پیش بهتون گفتم قراره عمل لیزیک چشم انجام بدم ولی به خاطر اشتباهات پرستارها و بی اطلاعی من متاسفانه کنسل شد و به هفته بعدی موکول شد. تا سه شنبه بعدیش انقدر ناراحت و عصبی بودم که دستم به نوشتن نمی رفت و دو تا کتاب رو تموم کردم.
گذشت تا سه شنبه هفته پیش، این دفعه دیگه همه چیز روال بود و نفر اول عمل بودم... نگم براتون که وحشتناک بود... همه چیز رو میدیدم و حس می کردم، مثل وقتی می ری تو دندون پزشکی، فقط با این تفاوت که چشمته و خیلی وحشتناک
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که می خواهد با آنها بازی کند؛ او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می‏آید، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲، بعضی ها ۳ و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت: تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع ک
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان می آید، از هر میوه ای که دوست دارند بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی ها دو، بعضی ها سه، و بعضی ها پنج، میوه بود. معلم به بچه ها گفت: تا دو هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی می
این اخر هفته ای که گذشت بسی پربار و جذاب بود،از کارگاه ترانه با اهورا ایمان که هرچقد از شخصیت و منشش بگم کم گفتم، اونقدری این بشر روح شاعرانه داره که دلت میخواد همینطور حرف بزنه و تو گوش بدی و لذت ببری تا افتتاحیه روز جمعه،سخنرانی دکتر مهدوی که مولاناشناس هست و انقد خوب حرف میزد که آدم برخلاف سخنرانیای دیگه که خسته کنندس حظ میکرد از طرز تفکر و صحبتش...گروه آقای سماع که اجرای اپراشون فوق العاده بود به معنای واقعی و رقص سماعی که آدمو مسخ میکرد و
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و سرما باهاتون بدرفتاری نکرده باشه :)
آذری که گذشت برای بنده همراه با بیماری بود. هفته دوم آذر فقط سرفه بود. خیلی عادی بعد از چند روز تبدیل شد به گرفتگی صدا و بینی که کیپ می شد و رسماً شدم سرماخورده. هفته ی بعدش راس جمعه سردرد رحم نکرد، فکر کردم روز بعد میره ولی روز بعد نرفت که هیچ تبدیل شد به لرز و بعد تب و کلاً تا دوشنبه درگیرش بود. سه شنبه بفهمی نفهمی خوب شدم ولی سردرد به قوه خودش باقی ماند. راس یلدا هم سردرد داشتم،
من آخر هفته ها رو دوست دارم چون تو، این روزا پیش مادرتی و خوشحالی. من تمام طول هفته برای آخر هفته لحظه شماری می کنم چون تو بی صبرانه منتظر رسیدن این روزی. بعد از آشنایی ما بهترین روز هفته در نظرم، از یکشنبه به پنجشنبه تغییر کرد چون روزی بود که تو بدون استثنا هر هفته منو دعوت می کردی خونتون. من، تو و مادرت. فقط خودمون سه تا. خونه ی مادرت تو خوشحال بودی. می خندیدی. لبخند یک لحظه هم از صورتت پاک نمی شد. تو مادرتو بی هوا بغل می کردی. هی بهش می گفتی که دل
گوشی دستمه و اخبارو بالا پایین می کنم. بررسی علت سقوط هواپیما در صدره. خسته ام، از امواج اخبار و تحلیل ها. امروز از صبح تصمیم گرفته بودم کمی خودم رو جمع و جور کنم و مامان رو بیشتر دریابم. مادرها در هر شرایطی مادری شان را می کنند؛ هرقدر هم که پیر و خسته و غم دیده باشند. روزمرگی ها پس از یک هفته پرالتهاب کم کم خودش را نشان می داد؛ یک هفته بود هیچ کاری نکرده بودم. اتاق ها را جارو زدم، گردگیری کردم، گلدانم را آب دادم، آینه اتاقم را که تقریبا چیزی نشان
وابستگی
دلبستگی
وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 
تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .
 
حالا دارم فکر میکنم .
اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .
دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .
و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت ...
رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 
حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با د
سه هفته از غیبت ناگهانی کیم جونگ اون ، رهبر کره شمالی گذشت تا اینکه تصویر او بطور رسمی در افتتاح یک کارخانه کودشیمیایی پخش شده است. درحالیکه لبخند مبزند، گفتگو می کند  و گمانه زنی هایی که در باره بیماری شدید یا مرگ او مطرح کرده شده بود را بی اعتبار کرد. 
ادامه مطلب
این هفته ای که گذشت بطور جدی دانشگاه شروع شد و همچنین درسها،منم بطور جدی تا هرجایی که میتونستم خوندم،باقیش رو فردا و پسفردا به اتمام میرسونم.
بچه های کلاسمون اکثریت ایرانی هستن،اخه قضیه اینه که ما رفتیم دیدیم گروه A2 از نظر برنامه ریزی واقعا بهتره بخاطر همین  انتخابش کردیم و اینگونه بود که اکثریت ایرانی هستیم.خارجی هم داریم تو کلاس و از جاهای مختلف،و خب باهم خیلی جور هستیم،فعلا همه خوبن،همه چیز خوبه.امید به اینکه تا اخر روابطمون به همین شک
اینم جواب چالشی که دعوت شدم ^-^
۱-ماشین(لامبورگینی )۲-کشور(کشور خودمو دوست دارم:))۳-فرزند(دختر)۴-رنگ(قرمز)۵-بازیگر (نمیدونم)۶-آهنگ(ویدیو آهنگ لاله از تی ام بکس)
۷-حیوان(آهو)۸-کتاب مذهبی (یادم نیست)۹-رمان (یه رمانی قشنگی خوندم اسمش یادم نیست: )۱۰-فیلم (اخرین جنگجوی قهرمان)۱۱-روز (فرد:)۱۲-عدد(6)۱۳-رنگ چشم( عسلی )۱۴-سنگ (مرمر)۱۵-اسم پسر (طاها)۱۶-اسم دختر (آوا)
۱۷-آرزوم (دکتر آینده بشم:)
دقیقا چند سال پیش بود‌‌...
بهمن ماه...
تعداد خواب های واقعی یا به نگاه دین، رویاهای صادقانه، بیشتر شده بود...
با مرگ دوستم شروع شد و به...
یادم نیست به چی ختم شد.
اون زمان دانشجو بودم، حاج اقای دانشگاه میگفت احتمالا غلبه شیطانی هست که خواب های واقعی میبینی، خواب هایی که واقعا اذیتم میکرد...
گذشت و گذشت و گذشت تا با یه سری از ادعیه و این چیزها بهتر شدم، تا این چند روز...
انگار دوباره رویاهای صادقه برگشتند...
اوایل تابستون رفتم ی دوره تافل ثبت نام کنم که مثلا تا وقتی برسیم به شهریور و دفاع های فشرده و .. کلاسای من روی روال افتاده باشه
طرف گفت دوره تازه شروع شده و فقط میتونه اسمم رو بنویسه و وقتی تعداد به حد نصاب رسید تماس بگیره برای تعیین سطح و ...
گفتم یعنی باید منتظر بشیم تا اون یکی دوره تمام بشه؟
گفت نه! تا الان 5 نفر ثبت نام کردند و مثلا ممکنه تا 10 روز دیگه تعداد بیشتر بشه ولی شاید هم یک ماهی طول بکشه
منم از اونجایی که اینجا معتبرترین مرکز برگزاری دو
اگه بخوام از حال و هوای امروزم بگم باید بگم که اتفاقا غروب دلگیر جمعه ها رو از تموم روزهای هفته بیشتر دوسش دارم...
چرا که منو به تفکر وادار میکنه ؛ تفکر به خودم ، به دنیای اطرافم و به عمر در گذرم که در هفته ای که گذشت چیکار کردم؟! 
چه کار خوبی انجام دادم که یک قدم منو به انسانیتم به چیزی که برای اون آفریده شدم منو نزدیک کرده باشه؟!
ثانیه ها در گذرند مراقب‌ قلبمون باشیم که در پس تپیدن های مُمتَدش چه چیز هایی رو بدست میاریم****
 اخر هفته هایم را شلوغ میچینم. انقدر که طی هفته کز میکنم روی تخت و خستگی اش را در. 
از دو هفته پیش، برنامه اخر هفته ای که گذشت و اخر هفته پیش رو را چیده بودم. این وسط فقط هماهنگی با ادمها برایم سخت است. خاصه با ادمهایی متفاوت با خودم که علاقه ای ندارند از سه هفته قبل تر، برنامه دیدار جمعه ساعت چهار عصرشان را قطعی کنند _ که حق هم دارند. 
عجیب انکه به بهانه مهم بودن معدل این ترم، هیچ کلاس و فعالیت جانبی برای خودم دست و پا نکردم. حالا طوری پر قدرت روزه
 اخر هفته هایم را شلوغ میچینم. انقدر که طی هفته کز میکنم روی تخت و خستگی اش را در. 
از دو هفته پیش، برنامه اخر هفته ای که گذشت و اخر هفته پیش رو را چیده بودم. این وسط فقط هماهنگی با ادمها برایم سخت است. خاصه با ادمهایی متفاوت با خودم که علاقه ای ندارند از سه هفته قبل تر، برنامه دیدار جمعه ساعت چهار عصرشان را قطعی کنند _ که حق هم دارند. 
عجیب انکه به بهانه مهم بودن معدل این ترم، هیچ کلاس و فعالیت جانبی برای خودم دست و پا نکردم. حالا طوری پر قدرت روزه
رمضان هم گذشت...
یادمه بچه که بودم، داداش بزرگه میگفت عید فطر که میشه،  وقتی میگن الحمدلله علی ما هدانا و الی اخر، انگار یه پارچ آب یخ رو سر آدم خالی میکنن که ایوای! رمضان هم گذشت... 
انگار کم کم دارن آب یخ رو سرم خالی میکنن
رمضان هم گذشت و من آدم نشدم
اصلا نفهمیدم چی بود، چی شد! 
به قول استاد بخشی اصلا اینجا کجاست؟ من کی ام؟؟ تو کی هستی؟؟ (اینقدر من در درک عظمت این ماه نابودم!)
خدایا من که نفهمیدم چی شد و چی بود که گذشت، ولی تو به حق حسینت نذار دست خ
 
زهرای بابا سلام
امروز 20 ماه می شود که از پیش ما رفته ای. برابر همه روزهایی که اینجا پیش ما بودی و به زندگمیان شادی بخشیدی. این 20 ماه عمر شیرینت برای ما زود گذشت خیلی زود اما 20 ماه نبودنت هم زود گذشت آن قدر زود که باورمان نمی شود 20 ماه است که پرکشیده ای. زود گذشت اما به تلخی. آن قدر تلخ که گاهی شیرینی بودنت را از یاد می بریم
 
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کند
سهم من از تو عکس هایی شده است که نبودنت را به من یادآوری می کن
حتی اگر شمارش روزهای هفته از دستت رفته باشد، که می‌دانم رفته، اما...
صبح جمعه را با دست و پا زدن در بیم‌هاو امیدهایش، عصر جمعه را با‌ دلتنگی های خفه کننده اش و پایان جمعه را با افسردگی مزمن و غیرقابل درمانش خواهی شناخت...
این هفته هم تَه کشید.
با سلام و احترام،
به استحضار می رساند فایل تدریس و تکالیف هر هفته در سامانه آموزش مجازی دانشگاه بارگذاری می شود. لذا لطفا از این سامانه پیگیر مطالب و اطلاعیه ها باشید.
عدم تحویل 3 سری تکلیف یا بیشتر به منزله درخواست حذف درس توسط دانشجوی مذکور می باشد. تکلیف ها را تنها در سامانه آموزش مجازی بارگذاری کنید و از ارسال آن ها توسط رایانامه خودداری فرمایید چون تنها تکلیف های ارسالی از طریق سامانه بررسی خواهد شد. در سامانه آموزش مجازی مهلت هر تکلیف ی
تولد وب که گذشت
ولی حالا شما بیاید بنویسید از چیه اینجا خوشتون میاد که میخونیدش یا چی واقعا ناراحتتون کرده یا ازش بدتون اومده
منتظرما بیاید بنویسید
(امضا یک عدد طلبکار ارث باباش)
پ.ن:یا بگید چیزی که اینجا خوندید که باعث شدن دکمه دنبال کردن را بزنید چی بوده؟
نحوه خوابیدن صحیح در دوران بارداری در هفته‌ای که گذشت، سرویس‌های مختلف سایت نی نی بان مورد بازدید مخاطبان این سایت قرار گرفت.

نی نی بان: در هفته‌ای که گذشت، سرویس‌های مختلف سایت نی نی بان مورد بازدید مخاطبان این سایت قرار گرفت.
ادامه مطلب
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
 
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
ادامه مطلب
تمام طول هفته را منتظری تا جمعه برسه، چه روزهای پرکار و پر تنش و چه روزهای آرام و بی صدا. فکر میکنی جمعه روز خاصی هست، یک اتفاق نو رخ میده، یا کلی استراحت میکنی و خستگی کل هفته از تنت درمیره اما جمعه میرسه و تازه دلتنگ روزهای هفته میشی! شاید واقعا جمعه ها هیچی نداره جز دلتنگی. جمعه ها سوت پایانه، جمعه ها آخر جاده است!
اما با این حال روزهای هفته با یک دلخوشی سپری میشه، دلخوشیه رسیدن جمعه ای که تو میخوای!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها